زندگینامه شخصی کریستین رونالدو
بیوگرافی کریستین رونالدو را با زندگی شخصی او شروع می کنیم، کریستین رونالدو در ۵ فوریه سال ۱۹۸۵ یا همون ۱۶ بهمن سال ۱۳۶۳ در بین خانواده ای فقیر متولد شد. او بعد از یک برادر و دو خواهر، کوچکترین و آخرین عضو از خانواده بود. در کودکی بخاطر علاقه شدید به پاتریک کلایورت،با نام کلایورت نام برده می شد. رونالدو خودش در مورد علاقه اش به فوتبال در کودکی می گوید: «به قدری عاشق فوتبال بودم که اگر توپی رو هم در اختیار نداشتم با در هم کردن لنگه جوراب هایم خود را سرگرم می کردم».

فقیر به دنیا آمدن گناه نیست. رونالدو هم گناهی نداشت که با فقر به دنیا آمد حتی گناهی هم نداشت که به خاطر بیماری قلب تا خداحافظی از فوتبال پیشرفت. اما بی شک برای پسر بچه ای که با لباس های خواهرانش توپ درست می کرد و فوتبال بازی می کرد، ستاره نشدن و در فقر ماندن یک گناه بود و کریستین رونالدو این گناه را انجام نداد. وضعیت مالی خانواده به قدری نامناسب بود که مادرش قصد داشت او را در زمان بارداری سقط کند. وی به خاطر شرایط بد مالی خانواده، در دوران کودکی و نوجوانی شرایط سختی را تجربه کرد.

                                                   

رونالدو در سن ۸ سالگی در تیم فوتبال آندورینها که پدرش در آنجا به عنوان مسئول تدارکات مشغول به کار بود، فوتبال خود را شروع کرد. پس از چند سال به یکی از باشگاه های بزرگ لیگ پرتغال یعنی اسپورتینگ لیسبون ملحق شد و می توان این انتقال را به عنوان شروع رویای کریستیانو دانست. به عقیده شخصی خود او، از سن یازده سالگی متوجه شد که یک سر و گردن از سایر همبازی های خود بهتر است و از همان موقع فهمید که قادر است کارهای خارق العاده ای در زمین فوتبال انجام دهد.

در ۱۷ ژوئن ۲۰۱۰ تلخ ترین اتفاق زندگی رونالدو برایش رقم خورد، او زمانی که تنها ۲۰ سال داشت پدر خود را به دلیل مصرف بیش از حد مشروبات الکلی از دست داد، رونالدو رابطه عمقی با پدر خود داشت.

 آغاز فعالیت حرفه ای
رونالدو فوتبال حرفه ای خود را درخشان شروع کرد او در ۱۶ سالگی در اولین بازی خود ۲ گل به ثمر رساند تا از همان ابتدا توجه تیم های بزرگ را به خود جلب کند. مدتی نگذشت رونالدو توجه یکی از بزرگترین مربی های تاریخ فوتبال، یعنی سر آلکس فرگوسن مربی وقت منچستر یونایتد را به خود جلب کرد و همین امر نیز باعث شد وی در سال ۲۰۰۳ به تیم فوتبال منچستر یونایتد بپیوندد و با ستاره های بزرگ دنیای فوتبال همبازی شود. پشتکار رونالدو باعث شد که وی خیلی سریع بدرخشد و به عنوان یکی از بهترین بازیکنان لیگ برتر انگلیس خود را معرفی نماید.

کریستیانو رونالدو در همان ابتدا توانست بازی های درخشانی را از خود به نمایش بگذارد و در سال ۲۰۰۸ به عنوان بهترین فوتبالیست جهان جایزه توپ طلا را از آن خود کند. علاقه باشگاه رئال مادرید به این بازیکن باعث شد تا در سال ۲۰۰۹ گران ترین انتقال تاریخ فوتبال در آن زمان، با قیمت ۹۴ میلیون یورو به نام کریستیانو رونالدو ثبت شود.

بعد از پیوستن به رئال مادرید، دوران درخشش کریستیانو رونالدو از سر گرفته شد، بسیار درخشان تر از قبل در میدان های مسابقه حضور یافت و رکوردهای مختلف فردی و تیمی را یکی پس از دیگری به نام خود ثبت کرد. برخلاف سایر ستاره های فوتبال، به مرور زمان و با وجود افزایش سن، نه تنها کیفیت فنی رونالدو کمتر نشده، بلکه سال به سال عملکرد بهتری از خود بر جای گذاشته است؛ به گونه ای که تاکنون موفق شده ۵ توپ طلا به دست آورد.

در تاریخ ۱۰ ژوئیه ۲۰۱۸، رونالدو با قراردادی به ارزش ۱۱۲ میلیون یورو به باشگاه یونتوس پیوست، که او را به گران‌قیمت‌ترین بازیکن بالای ۳۰ سال تبدیل کرد و همچنین این مبلغ بالاترین مبلغی است که یک باشگاه ایتالیایی برای یک بازیکن هزینه کرده‌است. رونالدو اعلام کرد که به یک چالش جدید نیاز داشته و به همین دلیل تصمیم به ترک رئال مادرید گرفته‌ است.

در رده ملی نیز رونالدو در ۴ دوره جام جهانی حضور داشته است. درخشش کریستین رونالدو با تیم ملی در سال ۲۰۱۶ خلاصه می شود، در حالی که کمتر کسی فکر می کرد پرتغال پتانسیل کافی برای قهرمانی را داشته باشد، با پشتکار رونالدو و یارانش پرتغال با شکست فرانسه مدعی، قهرمان یورو ۲۰۱۶ شد.

داستان هایی درباره کریستین رونالدو
هر نوجوانی که بخواهد او را الگوی خود قرار دهد زندگی شخصی رونالدو و تلاش و پشتکاری که در مواجهه با فقر و مشکلات داشته است می تواند انگیزه خوبی به او بدهد.
این خاطرات را از زبان کریس رونالدو بشنوید: «خاطره های جالبی از کودکی خودم دارم که دوست دارم براتون تعریف کنم، وقتی ۷ سالم بود که به تازگی فوتبال بازی کردن را به صورت جدی آغاز کرده بودم. قبل از آن فقط در خیابان های مادیرا با دوستانم بازی می کردم. منظورم از خیابان، جاده خاکی یا کوچه خلوت نیست، منظورم خیابان واقعی است. دروازه یا هیچ چیز دیگری نداشتیم بلکه هر زمان ماشین رد می شد باید بازی را متوقف می کردیم. هر روز خیلی خوب و با خوشحالی این کار را انجام می دادم اما پدرم مسئول تدارکات تیم آندورینیا بود و من را تشویق کرد تا در تیم نونهالان برای آنها بازی کنم. می دانستم که این کارم باعث می شود به من افتخار کند به همین خاطر به تیم آندورینیا ملحق شدم.



در روز اول قوانین زیادی مطرح شد که آنها را درک نمی کردم اما دوستشان داشتم. به ساختار و حس بردن معتاد شده بودم. پدرم در بیشتر بازی ها کنار زمین مرا می دید ولی مادرم هیچ وقت برای دیدن من به ورزشگاه نیامد، بعد از هر بازی که پدرم در خانه از بازی خوب من تعریف می کرد و از گل هایی که زده بودم می گفت مادر و بقیه فقط می گفتند: «عه چه خوب… .» هر چه پدرم از مادرم خواست تا به ورزشگاه به دیدن من بیایید مادرم قبول نکرد.

اما بالاخره یک روز (که هرگز تصویر آن را در ذهنم فراموش نمی کنم) در حال گرم کردن بودم که به اطراف نگاه کردم و ناگهان دیدم که مادرم و خواهرانم با هم روی صندلی نشسته اند.آنها طوری نشسته بودند که … راستش چطور بگویم؟ خیلی راحت به نظر می رسیدند. خیلی آرام کنار هم نشسته بودند، نه دست می زدند نه تشویق می کردند. انگار من در حال رژه رفتن یا چنین کارهایی بودم. انگار آنها هرگز قبل از آن فوتبال ندیده بودند اما باز هم آن جا بودند. برایم فقط همین مهم بود.

در آن لحظه حس خیلی خوبی داشتم. برایم آن اتفاق خیلی مهم بود. انگار چیزی درون من رسوخ کرده بود. واقعا به خودم افتخار می کردم. در آن زمان پول زیادی نداشتیم. زندگی در آن زمان در مادیرا سخت بود. گاهی با کفش های قدیمی برادرم بازی می کردم یا از پسرخاله هایم کفش می گرفتم اما وقتی بچه هستی به پول اهمیتی نمی دهی. برایت فقط احساسات مهم هستند. در آن روز احساسات درونی من خیلی قوی بودند. حس می کردم مورد محبت و حمایت خانواده ام هستم.

از همان اول با مدرسه خوب نبودم، نمی خوام بگم درسم خوب نبود فقط جوری فوتبال منو مشغول خودش کرده بود که فکر می کردم مدرسه و درس وقت تلف کردن است، با مادرم حرف زدم تا مدرسه و تحصیل را رها کنم، بلاخره با اصرار زیاد من قبول کرد، در مدرسه دوستان خوبی داشتم که رفتار خوبی با من داشتند وقتی از استعداد فوتبال من تعریف می کردند خیلی خوشحال می شدم اما معلمان این چنین نبودند. یادم هست یک روز صندلی را به سمت معلممان پرت کردم به خاطر حرف بیخودی که زده بود.

فوتبال به من اجازه پیشروی را داد. می دانستم که درون زمین کارهایی را انجام می دهم که بقیه بچه های آکادمی از پس آن بر نمی آیند. یادم است که یک بار شنیدم یکی از بچه ها به دیگری می گوید: «دیدی او چه کار کرد؟ این یارو یک غول است.» بعد از آن بارها این جمله را شنیدم، حتی از مربیانم هم این را می شنیدم اما بعد از آن یک نفر دیگر می گفت: «بله اما حیف که این قدر کوچک است.» درست هم می گفتند. من خیلی لاغر بودم و عضله ای نداشتم. به همین خاطر در سن ۱۱ سالگی تصمیمی متفاوتی گرفتم. می دانستم که استعداد زیادی دارم اما تصمیم گرفتم هر روز با شدت بیشتری تمرین کنم. نمی خواستم مثل بچه ها بازی کنم. می خواستم دیگر بچه نباشم. می خواستم طوری تمرین کنم که بهترین بازیکن دنیا بشوم. نمی دانم این حس از کجا آمد. انگار در درون من بود. مثل حس گرسنگی بود که هیچ وقت تمام نمی شود. وقتی می باختم حس می کردم گرسنه هستم. وقتی می بردم باز هم حس می کردم گرسنه هستم اما تفاوتش این جا بود که در زمان پیروزی کمی خرده نان خورده بودم. تنها توضیحی که برای حرفم می توانم داشته باشم همین است. به تدریج تصمیم گرفتم شب ها یواشکی از خوابگاه خارج شوم تا بتوانم تمرین کنم. عضلانی تر و سریع تر شدم و بعد از آن سعی کردم درون زمین حرفم را بزنم. آنهایی که عادت داشتند در موردم نجوا کنند: «بله، اما خیلی لاغر است» حالا طوری به من نگاه می کردند که انگار به آخر دنیا رسیده اند.

وقتی ۱۵ ساله شدم در یک جلسه تمرینی به برخی از هم تیمی هایم نگاه کردم. به خوبی یادم است که به آنها گفتم: «یک روز بهترین بازیکن دنیا خواهم شد.» شاید پیش خودشان به حرف من خندیدند. هنوز حتی به تیم بزرگسالان اسپورتینگ هم نرسیده بودم اما حقیقتا به خودم ایمان داشتم.

وقتی در سن ۱۷ سالگی وارد فوتبال حرفه ای شدم، مادرم به خاطر استرس به ندرت بازی هایم را می دید. او برای دیدن بازی های ما به استادیوم قدیمی ژوزه آلوالده می آمد و در بازیهای بزرگ آن قدر استرس می گرفت که چند دقیقه بیرون می رفت. واقعا بیرون می رفت. پزشکان به او توصیه کرده بودند که برای دیدن بازی های من مسکن بخورد. یک بار به او گفتم: «یادت هست زمانی که کلا به فوتبال اهمیتی نمی دادی؟» رویاهای من بزرگ و بزرگ تر شدند. می خواستم برای تیم ملی پرتغال و منچستر یونایتد بازی کنم چرا که بارها از طریق تلویزیون لیگ انگلیس را تماشا کرده بودم. سرعت بازی و شعارهایی که هواداران می خواندند من را هیپنوتیزم می کرد. جو آن جا برای من تکان دهنده بود. وقتی بازیکن حرفه ای منچستر شدم، به خودم افتخار می کردم اما به نظرم این لحظه برای خانواده ام افتخارآمیزتر بود.

در ابتدا بردن جام ها برای من خیلی احساسی بود. یادم است زمانی که برای اولین بار با منچستر قهرمان چمپیونزلیگ شدم، حس شگفت انگیزی داشتم. وقتی اولین توپ طلایم را بردم هم این حس را داشتم اما رویاهایم همچنان بزرگتر می شدند. ویژگی رویاها همین است، نه؟ من همیشه رئال مادرید را تحسین می کردم و چالش جدیدی را می خواستم. به دنبال بردن جام ها با رئال مادرید و شکستن همه رکوردها بودم. می خواستم تبدیل به اسطوره این باشگاه شوم.

در ۸ سال اخیر به چیزهای شگفت انگیزی در رئال رسیدم اما اگر بخواهم صادق باشم، بردن جام های اخیر در دوران فوتبالم حس متفاوتی برایم داشته است، به خصوص در دو سال اخیر. در رئال مادرید وقتی نمی توانی جام ببری، بقیه تو را ناکام می دانند. عظمت در همین جاست و شغل من همین است.



حقایقی در مورد کریستین رونالدو
رونالدو در ۱۵ سالگی عمل قلب انجام داده است. در دوران نوجوانی، زمانی که رونالدو می دوید، ضربان قلب اش به شدت بالا می رفت. مادرش می گفت: «من از این که او چنین مشکلی دارد، بسیار ناراحتم زیرا ممکن است که این بیماری مانع از فوتبال بازی کردن او شود.» اما خوشبختانه عمل قلب او با موفقیت پیش رفت و او ورزش کردن را بار دیگر از سر گرفت. حتی می توان گفت که عمل او سرعت دویدن اش را نیز بالاتر برده است.

رونالدو برای تناسب اندامی که دارد زحمت زیادی کشیده است، داشتن اندامی چون رونالدو، کار ساده ای نیست اما اگر هدفی مانند او داشته باشید، با رعایت رژیم های غذایی و ورزش، می توانید به اندام ایده ال تان برسید. رونالدو در اهدافش، که اندامی متناسب نیز یکی از آنهاست، استوار است و برای رسیدن به آنها تلاش زیادی می کند. او هیچگاه ورزش را رها نکرد و برای اینکه انگیزه لازم را برای تمرینات سخت مدام خود داشته باشد. 

رونالدو در انجام کار های خیر پیش قدم است، در سال ۲۰۱۴، زمانی که او شنید پسری ۱۰ ماهه برای عمل مغز خود به پول احتیاج دارد، نه تنها کفش و لباس های ورزشی خود را فروخت، بلکه چکی به ارزش ۸۳۰۰۰ دلار را امضا و پول لازم را برای عمل آن پسر بچه فراهم کرد. در سال ۲۰۰۸، او ۱۶۵۰۰۰ دلار را به یک بیمارستان برای درمان بیماران سرطانی هدیه داد. او می گوید: «پدرم به من یاد داده زمانی که به فرد محتاجی کمک کنم، خدا دو برابر آن را به من می بخشد.» در سال ۲۰۱۷ نیز رونالدو با فروش لباس ورزشی اش، برای ۸۰ سگ آواره در پرتغال، سر پناهی ساخت.

رونالدو پدر خوبی برای بچه هایش است، او خودش هم اعتراف می کند که: «پدر شدن همه چیز را تغییر می دهد. تو فرزندی داری که خون ات در رنگ هایش جاری ست و این احساس خارق العاده است. زمانی که همسرم به من می گوید آیا فرزند دیگری می خواهم، من بدون درنگ به او جواب مثبت می دهم. فرزند بهترین نعمتی است که خدا به بندگانش داده است.» او تاکنون هیچ اطلاعاتی از مادر فرزند اولش منتشر نکرد. او در این باره می گوید: «مردم مدام در تلاش اند که بدانند مادر فرزند اولم چه کسی بود، برخی ها هم می گویند که او از رحم جایگزین متولد شده است. من در این مورد تا به حال با کسی صحبت نکرده ام، صحبت هم نخواهم کرد. البته زمانی که پسرم بزرگ شود من حقیقت را به او می گویم. بعضی از بچه ها نه پدر دارند نه مادر و به نظر من یک پدر برای فرزندم کافی است».

در انتها باید بگوییم که او جور دیگری پدرش را می خواست، رونالدو در مورد او می گوید: «من به دلیل این که پدرم کار خوبی نداشت و جزو طبقات پایین اجتماع بود، بسیار اذیت شدم. او یک مرد الکلی بود، به همین دلیل من از همان بچگی از مشروبات الکی تنفر داشتم و هنوز هم که هنوز به آنها لب نمی زنم. من هیچوقت پدرم را به درستی نشناختم. اصلا نمی دانستم که دلیل آن همه مشروب خوردنش چه بود، شاید هم فراموشی از مشکلات زندگی. واقعیت این است که من پدر دیگری می خواستم. کسی که شاهد موفقیت های من باشد و مرا به تلاش های بیشتر تشویق کند».